دِورها بابا یک شخصیت شگفت انگیز بود. یک یوگی بزرگ در انقطاع کامل و ساطع کننده عشق. دورها بابا معروف بود به یوگی بدون سن. کسی درباره مکان و زمان تولدش و سنش چیزی نمیداند. شاگردان ۷۰-۸۰ ساله اش گفتند از زمانی که برای اولین بار دورها بابا را دیدند ظاهرش هیچ تغییری نکرده است. بعضی ها میگویند بین ۲۵۰ تا ۱۰۰۰ سال عمر کرده است.
یک بار چند محقق که برای تحقیق یوگیها به هند روفته بوند به دیدار دِورهابابا میروند، و یکی از آنها درمورد سن دورها بابا سوال میکند. دورها بابا در جواب این سوال لبخند می زند. محقق به دورها بابا می گوید لطفا یک تار از موهایت را به ما بده تا ما آن را آزمایش کنیم. استاد قبول می کند و یک تاز از موهای خود را به محقق می دهد.سه ماه بعد محقق برگشت و درحالی که بسیار شگفت زده شده بود گفت: این مو متعلق به یک کودک پنج ساله است.
و اما دورها بابا در مورد تولدش اینطوری توضیح داده که از رحم مادر متولد نشده، بلکه از رودخانه یامونا و از گل نیلوفر متولد شده، و زمانی متولد شد که کریشنا به رودخانه یامونا برکت داد. یعنی ۵۰۰۰ سال پیش.
دورها بابا از سال ۱۹۵۰ خیلی معروف شد. داستان از این قرار است که خرس ها به یک روستا حمله کرده بودند و دروها بابا که از آنجا میگذشته، دستش را بلند میکند جلوی خرسها، و همه آنها آنجا را ترک میکنند.
افراد معروفی نزد دورها بابا میرفتند تا جواب سوالاتشون را بگیرند یا به چیزی که میخواهند برسند. مثلا ایندیرا گاندی نخست وزیر هند، بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴، و تنها نخست وزیر زن در تاریخ هند، قبل از انتخابات نزد دورها بابا میرود و از او میخواهد که تبرکش کند تا در انتخابات برنده شود و همین اتفاق هم می افتد.
یکبار ماهاتما گاندی به ملاقات دورها بابا رفت. در بین صحبتهایشان دورها بابا به او گفت که نباید به دهلی برود. گاندی گفت نمیتوانم باید حتما بروم. آنجا هزاران نفر منتظر من خواهند بود. پس دورها بابا یک پتویی به او داد و گفت پس این پتو را بردار و از آن جدا نشو. گاندی هم از اون به بعد همیشه پتو همراهش بود اما دقیقا قبل از اینکه به خانه بارلا در دهلی برود پتو را در ماشین جا میگذارد، و آنجا بود که به ضرب گلوله کشته شد.
دورها بابا در خارج از هند هم معروف بوده است و اشخاص معروفی به ملاقاتش می آمدند. مثلا الیزابت تیلر بازیگر معروف، یا جورج پنجم پادشاه انگلستان. دورها بابا یک سیدهی یوگی بود. یعنی نیروهای خاصی داشت. مثلا زبان حیوانات را بلد بود، میتوانست روی آب راه برود، بیماران را شفا میداد، میتوانست نیم ساعت زیر آب مراقبه کند، گذشته و حال و آینده را میدانست. کسی ندیده بود که دورها بابا کتاب بخواند اما کل وداها را میدانست.
دورها بابا بالای یک سکوی چوبی زندگی میکرد که با دست خودش ساخته بود. همیشه بالای آنجا مینشست و مراقبه میکرد و تنها زمانی پایین میآمد که در رودخانه یامونا غسل کند. دورها بابا لباس نمیپوشید و فقط با تکه ای چرم آهو پایین تنه خودش را می پوشاند.
خبرنگارها از سرار دنیا می آمدن که با دورها بابا مصاحبه کنند. در ویدیوی زیر یک خبرنگار روس که به دیدن دورها بابا رفته توضیح میدهد که وقتی دورها بابا با پا تبرک میکند چه حسی میدهد.
دورها بابا خیلی گاو را دوست داشت و از گاوها محافظت میکرد. حتی به ایندیرا گاندی هم گفته بود که باید همه کشتارگاه های کشور را تعطیل کند.
دورها بابا در سال ۱۹۹۰ در ورینداوان بدنش را ترک کرد. دورها بابا استاد کِچاری یوگا بود. با تمرین این یوگا توانست زمان مرگ بدنش را کنترل کند. قبل از مرگ ساعت ها مراقبه میکند، و بدنش مثل آتش داغ میشود. وقتی که روح یک یوگی بدن را ترک می کند بالای سرش شکافته میشود، این در مورد یوگیهای قوی زمانی اتفاق میافتد که نیروی حیاتی آنها یا همان روح بدن را ترک میکند و مستقیماً و با سرعت به سمت بالا میرود.
طبق وصیت دورها بابا بعد از آن بدنش را در قفس چوبی گذاشتند و در رودخانه یامونا غرق کردند. بعد از چند ساعت وقتی قفس را بالا کشیدند هیچ اثری از بدن او نبود. بدنش در آب یامونا حل شده بود. قبل از اینکه بدنش را ترک کند گفته بود: بدون بدن فیزیکی میتوانم حتی بیشتر به شما کمک کنم.
دوراها بابا سنت یا گروه جدیدی را ایجاد نکرد. فقط مشغول گسترش و آموزش وداها بود. او در اشاره به سادهانا میگوید:
« شناخت خدا هدف زندگی است و بدین منظور به راهنماییهای یک گورو واقعی نیاز داریم و برای اینکه همیشه به خدا فکر کنیم به همنشین خوب و لطف استاد نیاز داریم. وقتی که به خدا فکر کنید، ویژگیهای ساتوا افزایش پیدا میکنند و در نتیجه، همه امور دنیوی خجسته خواهند شد و از سخت ترین وظایف هم لذت خواهید برد. همین بس که نام خدا همه بدبختی ها را نابود میکند و سعادت ابدی را عطا میکند. نام و یاد جلال خداوند قدرت بی حد و حصری دارد.»
در ویدیوی زیر میتوانید آرامگاه دِورهابابا را مشاهده کنید:
دیدگاهتان را بنویسید